قبلا درباره تاثیر نوشتن اهداف مقاله ای نوشته بودم و وقتی روی اختراع زمان فکر می کردم تازه متوجه شدم که از این فن چقدر می شود بهتر استفاده کرد.
برای من که مشغله زیادی داشتم بسیار پیش می آمد که همزمان چند کار را انجام دهم اما در این میان چون با اینترنت سر و کار داشتم و وقتی اینترنت مشکل دار می شد رشته کار از دستم در می رفت و روزی که اینترنت کند بود یا قطعی ها زیاد می شد راندمان کاری ام به شدت کم می شد بنابراین تصمیم گرفتم لیستی برای خودم تهیه کنم از کارهایی که می توانم به صورت آفلاین انجام دهم و هر زمان اینترنت مشکل داشت طبق این لیست کارها را انجام دهم باور نمی کنید نوشتن به این ترتیب معجزه کرد به گونه ای که قبلا وقتی اینترنت قطع بود احساس بدی داشتم و دستم به کار نمی رفت اما نگاه کردن به لیست کارهای آفلاین باعث شده بود که دیگر آن احساس بد را نداشته باشم. هر چند اینترنت کند مانع من شده بود اما توانسته بودم تعداد بیشتری کارهای مفید انجام دهم که اگر این لیست در برابرم نبود روی مبل و در برابر تلوزیون لم می دادم.
توصیه می کنم مقاله آخر هفته ای فوق العاده بدون تلوزیون را مشاهده کنید. یکی از بزرگترین قاتلان وقت و موفقیت شما تلوزیون است و باید بسیار مراقب آن باشید چون اعتیاد به تلویزیون بسیار شدید است و در مورد کودکان هم صدق می کند. مراقب فرزندان خود باشید.
در وهله اول ممکن است این سخن عجیب به نظر برسد اما وقتی کمی بیشتر به آن فکر کردم متوجه شدم چه سخن با ارزشی است. و وقتی که برنامه روزانه خودم را در ذهنم مرور می کردم متوجه شدم چقدر وقت تلف شده داشتم.
زمان زیادی برای خواندن پیامهایی که از شبکه های اجتماعی دریافت می کردم صرف می شد همه چیز با خواندن یک پیام آغاز می شد ولی در مجموع چیزی بیش از یک ساعت را در روز به این ترتیب تلف می کردم، اما وقتی تصمیم گرفتم زمان اختراع کنم همه چیز عوض شده بود احساس می کردم آدم تواناتری شده ام گویی بیشتر می توانستم کار کنم برای ورزش کردن زمان بیشتری پیدا کرده بودم. صبح ها زودتر به سرکار می رسیدم دستیابی به هدف ها برایم ساده تر شد و مهم تر از همه احساس رضایتی بود که بدست آورده بودم.
یکی از کارهای جالبی که به ذهنم رسید این بود که زمان ورزش خودم و بازی با فرزندم را یکی کنم به این ترتیب روزی حداقل چهل دقیقه زمان بیشتر داشتم. یا یکی دیگر از مشکلات من این بود که در روز بیش از دو ساعت رانندگی می کنم و می خواستم از این زمان ها هم به بهترین وجه استفاده کنم بنابراین تصمیم گرفتم کتاب های صوتی که وقت زیادی برای خواندن آنها نداشتم را از اینترنت تهیه کنم و در مسیر به آنها گوش فرا دهم.
به این ترتیب برای نوشتن مقالات جدید زمان، ایده های بیشتری به ذهنم می رسید. به جای اینکه فقط به موسیقی گوش فرا دهم در هنگام رانندگی برنامه های آموزنده ای را گوش می دادم که بعضی از آنها تاثیر مثبتی در کارهایم گذاشت. خوب انسان همیشه نیاز به یادآوری و انگیزه جدید دارد و این کتاب های صوتی و برنامه های تخصصی در زمینه کسب و کار کمک زیادی به من می کردند تا بعد از یک خستگی روزانه دوباره تجدید نیرو کنم و با انرژی دو چندان مرحله بعدی کار را شروع کنم.
چندی پیش در حال رانندگی بودم که گوینده سخنی از ادیسون را نقل کرد، این سخن تاثیر شگرفی در من گذاشت. در یک ماه گذشته این سخن مرتب در گوشم زنگ می زد و راندمان کاری ام را به شکلی باور نکردنی که خودم هم فکر نمی کردم بالا برد. شب ها زودتر می خوابیدم، کمتر وقت خود را در مقابل سریال های تلوزیونی تلف می کردم، حتی برای فرزندم وقت بیشتری پیدا کرده بودم خودم هم باورم نمی شد چون فکر می کردم آدم پرکاری هستم و همیشه وقت کم داشتم چون روزی بیش از دو ساعت رانندگی، حداقل هشت ساعت سر کار و پس از آن تازه شیفت دوم کاری ام شروع می شد و باید کارهای مربوط به وب سایت را انجام می دادم و هر از گاهی خرید خانه و وظایفی که در قبال خانواده و اقوام داشتم هم بود که بسیار پیش می آمد در برابر آنها شرمنده می شدم ولی بعد از شنیدن این سخن ادیسون مخترع بزرگ، متوجه شدم او واقعا انسانی عادی نبوده است.
اما این سخن ارزشمند یا بهتر بگویم برداشت من از آن سخن این بود:
وقت، ارزشمندترین دارایی شماست اگر به اندازه کافی زمان در اختیار ندارید باید زمان اختراع کنید!
تصمیم گیری درست یک دفعه اتفاق نمی افتد. در این مقاله، دکتر تراویس برادبری مراحلی را می گوید که بدین وسیله می توانیم تصمیم گیری درست در زندگی انجام دهیم.
شما در روز تصمیم گیری های زیادی را انجام می دهید. یک مطالعه نشان داد ما روزانه درگیر 70 تصمیم گیری هستیم.
بعضی تصمیم ها کوچک هستند، مثل خوردن، آشامیدن که ما را در مسیر کاری که می خواهیم انجام دهیم و وظایفمان قرار می دهد.
بعضی از آنها پیچیده هستند، مثل انتخاب بین دو شغل، اینکه آیا به شهر دیگر برویم تا در کنار افرادی دوستشان داریم باشیم یا اینکه در شهر خود کنار افرادی باشیم که به ما صدمه می زنند.
با خیلی از تصمیم گیری هایی که در طول روز می گیرید، یاد بگیرید آنها را اولویت بندی کنید و آنها را خوب انجام دهید که برای موفقیت و شادی شما ضروری است.
استراتژی هایی که افراد موفق برای تصمیم گیری درست در مدیریت استفاده می کنند:
-
آنها تصمیم گیری های کوچک را به مسائل عادی تبدیل می کنند
تصمیم گیری مثل ماهیچه ها عمل می کنند: مواقعی که آن را به کار می گیرید، بیش از حد خسته می شوند. یکی از بهترین استراتژی های افراد موفق این است که بر تصمیمات سخت خود کار می کنند برای اینکه مسائل کوچکتر را حل کنند یا آنها را به مسائل عادی تبدیل کنند. ذهن خود را برای تصمیم گیری پیچیده تر باز می کنند.
استیو جایز مشهور هر روز یک بلوز سیاه یقه دار می پوشید. او این کارها را برای مسائل روزمره داشت که خستگی روزانه را کاهش دهد. او از توانایی های خود آگاه بود تا بتواند تصمیم گیری درستی انجام دهد.
-
آنها در صبح ها تصمیم گیری بزرگ می کردند
یک راه خوب دیگر برای مغلوب خستگی روزانه، ذخیره تصمیمات کوچک برای بعد کار (تصمیم خیلی سخت است) است و اینکه کارهای پیچیده را در صبح به عهده می گرفتند، موقعی ذهن شما سرحال است.
وقتی شما با انبوهی از تصمیم گیری ها رو به رو می شوید، یک راه خوب زود بیدار شدن و کار کردن بر روی وظایف پیچیده است قبل از اینکه با تصمیم گیری جزئی و بی اهمیت وقتتان گرفته شود (مانند تلفن کردن، چک کردن ایمیل).
همین طور یک استراتژی مشابهی این است که قبل خواب کارهای کوچک تر را انجام دهید تا نیروی زیادی برای روز بعد داشته باشید. برای مثال، وسایل خود را از شب قبل آماده کنید تا روز بعد حتی به آن فکر هم نکنید.
-
آنها به احساساتشان توجه می کنند
یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد؛ تصمیم گیری دائمی بر اساس احساسات موقت نگیرید، که کاملا درست است. افراد موفق احساستشان را می شناسند و درک می کنند، پس می توانند تصمیم عاقلانه و منطقی بگیرند.
متأسفانه، اکثریت احساسات خود را خوب مدیریت نمی کنند یا حتی نمی شناسند. تصمیم گیرندگان قوی، می دانند که بی حوصلگی می تواند به آنها لطمه زند، یا آنها را از مسیرشان منحرف کند، به همان اندازه خلق خوب می تواند اعتماد آنها را بیشتر کند و تأثیرگذار است.
چگونه آموختم متفاوت فکر کنم
او می گوید که 9 سال تمام در شرایط آب و هوایی مختلف هر روز بدنبال توریست هایی بوده است که به سرزمین او می آمدند تا راهنمای آنها باشد بدون اینکه از آنها پولی بخواهد! جک می گوید به این ترتیب دوستان زیادی پیدا کرده است و به او کمک کرده اند تا متفاوت فکر کند. این دوران به کودکی جک مربوط می شود و به همین دلیل او در کودکی با بچه های چینی تفاوت داشت.
چون او چیزهایی از توریست های خارجی می آموخت که کودکان دوران او چنین فرصتی نداشتند. او می گوید اینها چیزی نبود که من از پدر و مادرم یا در مدرسه بیاموزم.
جک می گوید همیشه هر چه از خارجی ها می شنیدم به آن فکر می کردم آیا این درست است؟ و این سبب شد بتوانم با دیدگاههای متفاوتی روبرو شوم که قبلا فرصت فکر کردن به آنها را نداشتم و این شیوه تفکر مرا در سنین بالاتر به کسی بدل کرد که با بقیه فرق داشتم.
چگونه انگلیسی آموختم
او می گوید به شبکه های خارجی گوش می داده تا انگلیسی را به خوبی بیاموزد و این کار را هر روز بعدازظهر ساعت 8 تا 9 شب تکرار می کرده است.
به این ترتیب او به عنوان یک راهنمای رایگان، توانایی بیشتری در ارتباط برقرار کردن پیدا کرده بود که در آینده کمک بزرگی برایش بوده است اکنون جک ما، کمپانی چند ملیتی را اداره می کند وقتی با او صحبت می کنید به نظر نمی رسد او تمام دوران جوانیش را در چین گذرانده باشد.
فیلمی که به او در نا امیدی ها قدرت می داد
جک از فیلم زیبای “فارست گامپ” می گوید که وقتی به آمریکا رفته بود و دوران سختی را می گذراند تا رویای خود را بسازد و هر بار که شکست می خورد یا نا امید می شد فیلم زیبای فارست گامپ را دوباره و دوباره نگاه می کرده است و اراده فولادی این شخصیت خیالی به او کمک می کرد که باز هم با انرژی و قدرت بیشتر ادامه دهد.
او می گوید من همان انسانی هستم که سالها پیش فقط 20 دلار درآمد داشتم و اکنون درآمد بسیار زیادی دارم چیز زیادی عوض نشده است من همان انسان هستم.